طوریم نیست، خرد و خمیرم
فقط همین!

کم مانده است بی تو بمیرم
فقط همین

از هرچه هست و نیست گذشتم
ولی هنوز

در مرز چشم های تو گیرم
فقط همین

با دیدنت زبان دلم بند آمده است

شاعر شدم که لال نمیرم
فقط همین!

 

محمد علی بهمنی