باغ ممنوعه

پی یک اشتباه ناجورم!
باغ ممنوع سیب می خواهم!

تا بفهمند نازنین منی،
قد زلفت رقیب می خواهم!

مادرم گفت: دل نبند و برو،
هرکجا روی نازنینی هست

آه مادر، دلم زدستم رفت،
ختم امن یجیب می خواهم!

پدرم گفت: بچه جان بس کن!
حرفهای عجیب می شنوم!

آه آری پدر، عجیب، عجیب،
خاطرش را عجیب می خواهم!!

باز فر می خورند دور سرم،
این قوافی: حبیب،عجیب، غریب...

آه مادر، پدر، مریض شدم،
به گمانم طبیب می خواهم!

بعد ازین عاشقانه خواهم گفت،
بعد ازین قهوه خانه خواهم رفت!

باغ ممنوع سیب پیشکشم!
دود نعنا دوسیب می خواهم!!!

#حسین_جنتی

درعشق باختی

کشوری بودم که از هر سو به سمتم تاختی
پرچم عشق خودت را بر دلم افراختی

عاشق دشمن شدن سخت است اما من شدم
رفتی و اردی بهشتم را جهنم ساختی

چند روزی باعث سرگرمی ات بودم مرا
مثل یک اسباب بازی گوشه ای انداختی

دست در دست رقیبم دیدمت ای باوفا
خیره در چشمت شدم اما مرا نشناختی

او که رفته برنخواهد گشت ای دل شاد باش
باختی در عشق او وقتی خودت را باختی

 #علیرضا_جعفری 

به عشقم شک داری

تو هم شبیه خودم ، در دلت تَرَک داری
وچون شبیه منی ، ارزشِ محک داری!

شنیده ام که درختان کوچه می گویند
که با بهار و خزان ، حس مشترک داری

نیاز نیست که چیزی به صورتت بزنی!
به لطف حضرت حق ، تا ابد بزک داری

به عشق چشم تو آرام و رام می خوابم
دو چشم قهوه ای تلخ و با نمک داری

همیشه گلّه به دنبال توست ، شک دارم!
درون حنجره ی خویش نی لبک داری؟

تمام مسئله حل است ، پس چرا دیگر
به من، به سبزیِ چشمم، به عشق شک داری؟

#امید_صباغ_نو

انقدر دیرآمدی پاییز شد

آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد
کاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد

تیر دیوانه شد و مرداد هم از شهر رفت
از غمت شهریورِ بیچاره حلق آویز شد

مهر با بی مهری و نامهربانی میرسد
مهربانی در نبودت اندک و ناچیز شد

بی تو یک پاییز ابرم، نم نمِ باران کجاست؟
بی تو حتّی فکر باران هم خیال انگیز شد

کاش میشد رفت و گم شد در دل پاییز سرد
بوی باران را تنفّس کرد و عطر آمیز شد

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد...

| #فرهاد_شریفی