مطرب عشق

پیشِ رخ تو ای صنم! کعبه سجود می‌کند     
در طلبِ تو آسمان جامه کبود می‌کند

حسن ملائک و بشر جلوه نداد اینقدر             
عکسِ تو می زند در او:حسن نمود می‌کند

ناز نشسته با طرب،چهره به چهره،لب به لب        
گوشهٔ چشمِ مستِ تو گفت وشنود می‌کند

ای تو فروغ کوکبم تیره مخواه چون شبم               
دل به هوای آتشت این همه دود می‌کند

در دل بینوای من عشق تو چنگ می زند             
شوق به اوج می رسد،صبر فرود می‌کند

آنکه به بحر میدهد صبرِ نشستنِ ابد              شوق سیاحت و سفر همرهِ رود می‌کند

دل به غمی فروختم پایه و مایه سوختم               
شاد، زیان خریده‌ای کاین همه سود می‌کند

عطر دهد به سوختن، نغمه زند به ساختن          
وه که دلِ یگانه ام کارِ دو عود می‌کند

مطرب عشق او به هر پرده که دست می‌برد      
 پرده سرای سایه را پُر ز سرود می‌کند...

#هوشنگ_ابتهاج

شعر هوشنگ ابتهاج

با تو یک شب بنشینیم و شرابی بخوریم
آتش آلود و جگر سوخته آبی بخوریم

در کنار تو بیفتیم چو گیسوی تو مست
دست در گردنت آویخته تابی بخوریم

بوسه با وسوسهٔ وصل دلارام خوشست
باده با زمزمه‌ی چنگ و ربابی بخوریم

سپر از سایهٔ خورشید قدح کن زان پیش
کز کماندار فلک تیر شهابی بخوریم

پیش چشم تو بمیریم که مست‌است بیا
تا به خوش‌باشیِ مستان می نابی بخوریم

صلهٔ سایه همین جرعه‌ٔ جـام لب توست
غزلی نغز بخوانیم و شرابی بخوریم

✍ #هوشنگ_ابتهاج