سکوت،بغض،ترانه...شروعِ ویرانی
هجومِ خاطره ها،گریه های طولانی!

دوباره خیره شدن،زل زدن به تنهایی...
سقوط،دلهره،دلواپسی،پریشانی!

صدای خنده ی او،حس تلخ دلتنگی...
صدای گریه ی من،ضجه های پنهانی!

کجاست چشم سیاهش،نگاهِ غمگینش؟!
جهان و جانِ کِه شد آن دو ابر بارانی؟!

تمام دلخوشی ام بود و آه صد افسوس
تمام دلخوشی ام را کسی به آسانی؛

گرفت از من و آتش به زندگی ام زد...
گرفت از من و من ماندم و پشیمانی؛

که کاش لحظه ای از او‌ نمیشدم غافل
درست مثل نگهبان ، کنارِ زندانی!

و کاش معجزه وار از جهانِ لعنتی اش
به سمت من بِدَوَد در غروب پایانی!

#پریا_دریایی