سروده ای عاشقانه ازفروغ فرخزاد
گنه کردم گناهی پر ز لذت
کنار پيکری لرزان و مدهوش
خداوندا چه می دانم چه کردم
در آن خلوتگه تاريک و خاموش
کنار پيکری لرزان و مدهوش
خداوندا چه می دانم چه کردم
در آن خلوتگه تاريک و خاموش
در آن خلوتگه تاريک و خاموش
نگه کردم به چشم پر ز رازش
دلم در سينه بیتابانه لرزيد
ز خواهشهای چشم پر نيازش
در آن خلوتگه تاريک و خاموش
پريشان در کنار او نشستم
لبش بر روی لب هايم هوس ريخت
ز اندوه دل ديوانه رستم
فرو خواندم به گوشش قصهی عشق
ترا میخواهم ای جانانهی من
ترا میخواهم ای آغوش جان بخش
ترا ای عاشق ديوانهی من
هوس در ديدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پيمانه رقصيد
تن من در ميان بستر نرم
به روی سينهاش مستانه لرزيد
گنه کردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی که گرم و آتشين بود
گنه کردم ميان بازوانی
که داغ و کينه جوی و آهنين بود
#فروغ_فرخزاد
+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم تیر ۱۳۹۷ ساعت 23:33 توسط غزل
|